Quantcast
Channel: جاغوری یک »حکمتیار
Viewing all articles
Browse latest Browse all 2

تاملی در پیام حکمتیار به هزاره ها (۱)

$
0
0

hekmatyar1تاملی در پیام حکمتیاربه هزاره ها

جناب گلبدین حکمتیار، رهبر یکی از گروه­های اسلامی تند رو وابسته به جامعه­ی «افغان»، به نام «حزب اسلامی» پیامی خطاب به مردم هزاره صادر کرده، که از سویه­های گوناگونی قابل تأمل و درنگ است. در باره­ی آن که چرا جناب حکمتیار پیامی به مردم شریف هزار داده؛ گمانه­هایی قابل طرح است. جناب حکمتیار از ارکان اصلی گروه­هایی هفتگانه پیشاور نشین است که مردم هزاره را در تعیینات دولت موقت فراموش کرده بودند؛ یعنی آن فراموش شده­ی دیروز، امروز برادر و مسلمان شده که خیانت­های رهبران هزاره دل رقیق «امیر» خود خوانده  را به درد آورده است! و اوضاع رقت بار مهاجرین در ایران که تمام بهای آن را هزاره ها می­پردازند؛ غیرت ملی او را به جوش آورده است. چه شده است که جناب حکمتیار دلسوز مردم هزاره شده است؟

تحلیل سخنان حکمتیار، برای جامعه­ی هزاره ضرورت دارد که در تعیین استراتژی کلان خود تعمق بیشتری مبذول دارند. این قلم پیش از این نیز نگرش هزاره ها در باره روابط شان با افغان ها و تاجیک ها نوشته است. اما سخنان گلبدین تعمق در این باره را ضرورت بیشتری بخشیده است. آیا واقعا حکمتیار دایه ی مهربانتر از مادر برای هزاره شده که رهبران اجتماعی آنان را خاین خطاب می کند و خواب­های شیرین برای هزاره ها می­بیند! یا از باب آن که «چون قافیه تنگ آید شاعر به جفنگ آید» می­خواهد از احساسات پاک هزاره ها سو استفاده کند و جبهه تاریک اندیشی طالبانیسم را تقویت کند؟ ذهنیت فرسوده تاریخی هزاره ها و قرار گرفتن برخی از رهبران سیاسی در کنار اردوگاه فاشیستی افغان ملیتی چشم طمع حکمتیار را باز کرده است و دو باره می خواهد بذر بد بینی میان ملیت های محروم بپاشد و از سیاست تفرقه بیانداز و حکومت کن سود می برد! به نظر می­رسد حکمتیار می­خواسته از احساسات مهین دوستی هزاره به نفع اردوگاه تروریسم سود ببرد و هنوز باورش نشده است حکمتیار یک مهره سوخته سیاسی است؛ اما پیامش تنها از جایگاه یک نخبه افغان قابل تحلیل و بررسی است.

ارزیابی بخشی از سخنان حکمتیار:

۱٫حکمتیار: «اینها قوم فروش و مذهب فروش اند، زمانى به نام خمس شما را غارت کرده اند و زمانى به نام جنگ براى دفاع از مذهب. خمس اینها دامى براى غارت افراد بى خبر از حقیقت دین است، خمس به فرموده قرآن از مال غنیمت اخذ مى شود که چهار حصه آن به مجاهدین بر مى گردد و بخش پنجم آن حق خدا و پیامبرش خوانده شده که از طریق پیامبر و امام و رهبر مسلمین به فقراء و مساکین داده مى شود، نه در قرآن طبقه اى به نام آخوند و سهمى در اموال مردم براى آنان آمده و نه در حدیث، جعلکاران مذهبى نما این را از خود جعل کرده اند. آنانکه بر قبور شخصیتهاى مذهبى قصر ها و گنبدهاى زرکوب ساخته اند، آنهم از پول فقیر و مسکین و حاجتمند ساده لوح، و به نام این که در آستانه این قبور حاجت تان بر آورده مى شود و دعاهاى تان مستجاب مى گردد، دروغ مى گویند، جعلکار و فریبکار اند، حرفهاى شان صد در صد مخالف قرآن و ارشادات پیامبر علیه السلام و ائمه عالى قدر اسلام است، این همان شرکى است که قرآن به شدت آن را رد مى کند و عامل سقوط در جهنم مى خواند.»

آیا حکمتیار در سلک یک داعی دینی و مذهبی هزاره ها را – به زعم خودش- ارشاد می کند تا هزاره ها از گمراهی به در آیند و راه درست را به تبع او انتخاب کنند؟ در این بخش از سخنان وهابیانه­ی او  تعریض­ها و تصریح­هایی به نا درستی باور دینی و مذهبی شیعیان دارد؛ که افزون بر لحن غیر ناصحانه، توهین آمیز نیز هست. حکمتیار خیلی کوچک تر از آن است که با او در باب مساییل اعتقادی بحث کرد. نشانه­ی این قد کوتاهی، سخنان توهین آمیز ایشان در مسایل عمیق مذهبی، روشن و آشکار است. باید جناب حکمتیار حالا حالاها شاگردی کند تا بتواند عمق مسایل اعتقادی تشیع را درک کند. اما مقصود اصلی جناب حکمتیار ارشاد مذهبی هزاره ها نیست، چون تنها هزاره، شیعه نیست، بلکه خیلی کشورها شیعه دارد. از این جا روشن است که حرف گلبدین ماهیت دیگری دارد. گلبدین در تعریض های مذهبی عالمانه و مستند بحث نکرده، پس انتظار بحث علمی نداریم و آن را به فرصت دیگری وا می گذاریم.

در این باب تنها یک نکته را می­گویم که گلبدین، ماهیت قصر و حرم اهلبیت (ع) را درک نکرده است. قصر، ماهیت خون ریزی و ظلم دارد که انسان­ها را از خدا دور می کند اما ماهیت حرم اهلبیت، آکنده از معنویت است که انسان را به خدا نزدیک می کند. آیا در نظر او هر بنایی که بلند و تزیین شده باشد؛ قصر است؟ اگر چنین است پس «مسجدالنبی» اولین قصر جهان اسلام است و ما به داشتن قصرهایی مانند مسجدالنبی(ص)، حرم امام علی (ع)، امام حسین(ع) و… افتخار می­کنیم! و شما که یزید را خلیفه الهی می­دانی به چه چی چییزی افتخار خواهی کرد!

۲٫ حکمتیار: «سیاستمداران مزدورى که به شما مى گویند پشتونها دشمن هزاره اند، عامل بیچارگى و فقر هزاره ها در دو صد و پنجاه سال گذشته بوده اند و بر شما حکومت کرده اند، اینها مبلغین ذلیل اجنبى و آتش افروزان جنگ به نفع بیگانگان اند، شیاطین آدم نما اند، اینها شما را قربانى منافع بیگانگان کرده اند.»

۳٫  کدام انسان باضمیر و آگاه از تاریخ کشور ما مى تواند از این حقیقت انکار کند که پشتونها در حکومت هاى ظالم و مفسد گذشته و رژیم هاى شاهى دست نشانده انگلیس مثل شما محروم و مظلوم بودند و در فقر و مسکنت زندگى کرده اند، مردم مظلوم پکتیا، پکتیکا، کنر، ننگرهار، لغمان، هلمند، زابل، غزنى، لوگر، وردگ میدان و سائر مناطق پشتون نشین زندگى بدتر از اهالى مناظق هزاره نشین داشتند.  

آیا حکمتیار به عنوان یک شهروند و نخبه ی متعلق به ملیت افغان پیام داده است؟

این گمانه می­تواند به صواب نزدیک تر باشد. اگر جناب حکمتیار از این پایگاه با هزاره ها سخن گفته، فرصت مغتنم است که باید سخنان او را به عنوان یکی از نخبگان «افغان» جدی گرفت!

چکیده­ ی سخنان حکمتیار آن است که ملیت هزاره و افغان با هم برادرند و برخی در این میانه سوء استفاده می­کنند که باید جلو آن را گرفت و باب آشنایی دوباره را گشود. جناب حکمتیار سال­ها پیش نیز چنین می­گفت و هزاره ها و مردم افغان را در محرومیت و مظلومیت همسان می ­دید. این پیام را باید کالبد شکافی و موضع حکمتیار را تحلیل کرد تا درستی آن برای ما و حکمتیار روشن شود. در این میانه مسایل زیر را باید در نظر گرفت؛

آیا جناب حکمتیار از کردار شاهان ظالم افغان مانند عبدالرحمان خان بیزار است؟ آیا حکمتیار رفتار ظالمانه عبدالرحمان را تقبیح می کند؟ اگر چنین است؛ فرصت مبارکی است اما این موضع لوازمی دارد که باید جناب حکمتیار به آن پای بند باشد؛

الف. جناب حکمتیار باید رسما رفتار ظالمانه و غیر انسانی حاکمان افغان و به ویژه عبدالرحمان را محکوم  و بیزاری خود را از آن اعلام کند و به عنوان دلجویی از مردم شریف هزاره عذر خواهی کند. به دلیل آن که تنها عبدالرحمان نمی­توانست هزاره ها را شکست دهد؛ این اقوام مختلف طایفه­ی افغان بود که لشکر عبدالرمان را تشکیل می­دادند. پس باید جناب حکمتیار از جانب پدران خود از هزاره ها عذر خواهی کند. این برای هزاره ها یک اقدام استراتژیک است که هر یک از رهبران افغان تا زمانی که چنین نکند؛ هزاره ها نیز با آن ها همکاری نکنند و نمی­کنند. بخش مهمی از سرزمین هزاره در اختیار افغان ها قرار دارد که باید پس داده شود.

ب. چنان که جناب حکمتیار داد از دین و دینداری می­زند؛ باید به ملیت تابع و متبوع خود به عنوان یک تکلیف شرعی بگوید که زمین­های غصب شده­ی هزاره ها را برگردانند. حق کهنه شدنی نیست؛ از آفتاب مشهور تر است که ورازگان، دایه، زمینداور، دهراوود، کته واز، بست و لشکرگاه، قندهار( رخج) و زابل و غزنی و… سرزمین هزاره ها است. آیا باشندگان افغان این مناطق نماز نمی­خوانند؟ بر جناب حکمتیار فرض است که مردم شریف افغان را از خسارت آخرت برحزر دارد و آتش جهنم را از آنان دور کند. تا زمانی که سرزمین غصب شده­ی هزاره ها در تصرف افغان ها باشد چگونه می­توان ادعای برادری کرد؟ چگونه می­توان این زخم ناسور را از جگر هزاره ها التیام داد که سرزمین شان در اختیار عده­ای باشد و تنها در مواقعی که به تفنگ و یا رأی هزاره ها نیاز دارند هزاره ها را برادر بخوانند و در تقسیم سرنوشت فراموش می­شوند. چه کم حافظه­اند عده­ای که بدون گرفتن پر کاهی از حق خود و مردم خود در بازی های سیاسی اسیر می­شوند. ما افغان ها را دشمن خود نمی دانیم در صورتی آنان نیز از دشمنی های گذشته دست برداشته و حق هزاره ها ادا کنند.

ج. جناب حکمتیار شخصا در مورد هزاره ها کم مهری کرده و در هنگام تعیین سرنوشت آنان را نادیده گرفته و آنان را هشت درصد مردم افغانستان اعلام کرده است که موضع غیر عادلانه بود و باید از آن بابت نیز عذر خواهی کند. گلبدین بر خلاف پیمان خود با شهید مزاری، چهار آسیاب را به نیرنگ و حیله تخلیه کرد تا نیروهای طالب مغرورانه به کشتار خود ادامه دهد. حکمتیار یک بار همپیمانی خود را نشانه داده و شهید مزاری را به دام کشتن به – دست جلادان طالب همتبار خود – انداخت. گلبدین چه انتظاری از جامعه زخم خورده هزاره دارد؟ آیا دوباره با متحجرانی مانند طالب همسنگر شوند تا بار دیگر نسل کشی یکاولنگ را تکرار کنند و گلبدین خنده مستانه زند؟

گلبدین موضع خود را در برابر طالبان روشن نکرده و عملا در جبهه طالب است. اوضاع کنونی و حضور نیروهای خارجی مطلوب جامعه افغانستان و هزاره نیست؛ این هدیه تفکر متحجرانه و فاشیستی طالبانی و افغانیسمی مانند آنان است. مردم افغانستان کشتار مردم شمالی و یکاولنگ و مزار را فراموش نخواهند کرد؛ این همه جنایت به طالبان اتفاق افتاد آیا شما وجدان نداشتید که آن را محکوم می کردید؟

د. چرا گلبدین در برابر قتل عام مردم بهسود توسط کوچی­ها ساکت است؟ چرا جناب حکمتیار در برابر ادعاهای واهی نعیم کوچی و مانندگان آن حرفی نمی­زند؟ هنگامی که همتباران و همقطاران حکمتیار مردم شریف هزاره را غیر بومی می­خوانند حکمتیار کجاست که به دفاع از حق برخیزد و حق برادری را ادا کند؟. بر حکمتیار روشن است که هزاره ها مردم بومی غور و غرجستان است و غوریان و شاران کیانیان از این مردم بوده­اند. این قلم بومی بودن هزاره ها را بر ساس متون کهن تاریخی اثبات و تدوین کرده است که بی­پایگی ادعای اردوگاه فاشیسم را بر ملا می کند، که قلم­ها و مفکوره­های فاشیست­هایی مانند حبیبی را رسوا خواهد کرد. در تاریخ کهن آریان و خراسان یک کلمه پشتو پیدا نمی کنی تا حضور تاریخی این قوم را ثابت کند؛ چگونه هزاره هایی که زبان شان، مادر زبان دری پارسی است را آواره می خوانند؟

ه. جناب گلبدین، به تقبیح رهبران امروز جامعه ما بسنده نکرده، بلکه تمامی رهبران اجتماعی جامعه هزاره را که در مقاومت ۲۵۰ ساله در برابر اردوگاه فاشیسم قومی افغان مقاومت کرده اند مانند میریزدان بخش بهسود، شهید شریفی وکیل جاغوری، فیض محمد خان و… را خاین می­خواند! چون در برابر ستم اردوگاه فاشیشت عبدالرحمان خانی مقاومت کرده اند! حکمتیار فکر نکند که هزاره ها بی سر و مان است. امروز هزاره ها همه رهبر خودند؛ نخبگانی دارد که خلیلی و محقق و… شاگردشان اند و باید دندان طمع را برای همیشه کشید که از جامعه هزاره به رایگان سو استفاده کنید! نسل جدید هزاره مرعوب نیست که مانند برخی از سیاست مداران به تفکر پوسیده «آینده و حکومت از افغان هاست» باوری داشته باشند!

۴٫  حکمتیار: « باز همینها [رهبران هزاره] بودند که به هدایت تهران با روسها سازش کردند و ملیشه هاى داکتر نجیب کمونیست شدند، راه اکمال مجاهدین را در بامیان بستند، با کمونیستها و شوراى نظار جبهه مشترک علیه پشتونها ساختند، چند روز بعد با شوراى نظار وارد جنگ خونین شدند، دلیلش آن بود که شوراى نظار در برخى از موارد به ریاض نزدیک شد و گروههاى وابسته به سعودى را در کنار خود گرفت، و تهران این را بغاوت از آقاى قبلى شمرد و خواهان گوشمالى اش شد. در این جنگ خونین و طولانى خانه هاى هزاره هاى مقیم کارته سخى، دشت برچى، کوته سنگى و … با توپها و تانکهایى شوراى نظار و مؤتلفین پرچمى شان، که از کوه آسمایى بر سر آنان آهن و آتش مى ریختند ویران شد و هزاران زن و مرد و طفل هزاره کشته شدند»

جناب حکمتیار بارها خود تلاش کرد که با همدستی خلقی­های افغان تبار قدرت را به دست بگیرد و یکی از این تلاش ها کودتای «شهنواز تنی» بود.

«من قبل از سقوط نجیب با ایشان مذاکره کردم و پیشنهاد دادم و دولت و ساختار حکومت آینده را ترسیم کردم … با نجیب الله به توافق رسیدیم اما طرفداران ببرک کارمل علیه او کودتا کردند و ما نتوانستیم به اهذاف خود نائل آییم.» (از سخنان حکمتیار، در جمع مهاجرین در زاهدان، ۱/۶/۱۳۷۶).

گزارش‌های مبنی برهمکاری برخی فرماندهان حزب اسلامی با گروه‌های مارکسیستی انتشار یافته است. در این رابطه در جزوه «مشت‌ها باز می‌شوند، چهره‌ها عریان» چنین آمده است: «در این اواخر که جبهات جمعیت اسلامی افغانستان به عملیات پاکسازی گروه‌های مزدور سازا و سفزا در ورای کوکچه دست به کار می‌شوند، حزب حکمتیار با ملیشه‌های شناخته شده‌ی منطقه و گروه‌های مارکسیستی سازا و سفزا در یک اتحاد ناپاک بعد از اتخاذ پلان مشترکی در کندک قومی میرزا عبدالرحیم که بر فراز آن پرچم سرخ خلقی‌ها در اهتزاز است دست به کار شده و لشکرکشی هایی را علیه مراکز جهادی جمعیت در رستاق، چاه آب و شهر بزرگ به راه می اندازند… ثبت قومانده بشیر بغلانی به همه سرگروپ های حزب حکمتیار در تخار در آرشیف اسناد جمعیت اسلامی موجود است…. بشیر ضمن این قومانده‌ی خود می‌گوید: ما بعد از این متحدانه با دولت علیه شورای نظار جمعیت اسلامی می‌جنگیم».(مشت‌ها باز می شوند، چهره‌ها عریان، ص ۲۸-۲۹)

۵٫  برادران عزیزم!! مگر ایران در تمامى سالهاى هجرت بدترین و غیر انسانى ترین برخورد را با مهاجرین و مخصوصاً با هزاره ها نداشت؟ برخورد ظالمانه و نامردانه اى که در هیچ کشورى  علیه هیچ مهاجرى اعمال نشده!! مگر زنان هزاره را بدون شوهر و فرزندان شان از خاک خود اخراج نکردند؟!! مگر شوهر را بدون خانمش و خانم را بدون شوهرش ردمرز نکردند؟! مگر در هر نوبت دستگیرى و اخراج مهاجرین افغانى اولین قربانى این ستم وحشیانه و عمل خلاف اسلام، و مغایر مروت و ترحم انسانى هزاره هاى مظلوم  نبودند؟! به دلیل اینکه زود شناسایى مى شدند و به چنگال پولیس بى رحم و بسیجى وحشى و متعصب مى افتادند. آیا بى مروتى نیست که هزاره اى برادر افغانش را دشمن خود تلقى کند و ایرانى را با تمامى این ستمها و بى مروتیها دوست خود بشمارد؟!!

این یک واقعیت تلخ است بیشترین بار تلخی مهاجرت را هزاره های شیعه تحمل کرده اند. از این جهت حق با حکمتیار است. این نشان می دهد که هزاره ها همان گونه که در جهاد پیشگام بوده و بیشترین بار جهاد در برابر روس ها و مقاومت در برابر فاشیسم را متحمل شده اند؛ بیشترین درد مهاجرت نیز به جان خریده اند و هیچگاه به جایی سر نسپرده اند مزدوری نکرده و آزاده زندگی کرده اند. ایران کشور مسلمان و همزبان و هم مذهب ماست؛ اشتراک دلیل وابستگی نیست؛ اگر چنین شما با عربستان نیز اشتراک های فراوانی داری و نیز با پاکستان.

این پیام جناب حکمتیار تذکر روشنی به دولت مردان ایرانی دارد که در برخوردهای خود نسبت به مهاجرین تجدید نظر کنند تا بهانه به دست کسانی مانند حکمتیار نمک نشناس نیافتد. این حقیقت برای ایرانی ها روشن شده است که هزاره های شیعه در ایران به جرم افغانی بودن و در افغانستان به جرم شیعه بودن عذاب کشیده اند.

امیدوارم آقای حکمتیار دچار آلزایمر نشده باشی که در نیاورن تهران بودی و بیشترین تملق ها را می کردی؟ و به حقایقی نیز معترف بودی! اکنون برخی از حرفت هایت را باز خوانی کن؛ «انقلاب اسلامی ایران متعلق به اسلام و همه مسلمین است.» (راه حق، شماره ۱۷، سال سوم، آذر ۱۳۶۰). و نیز « انقلاب ایران به یمن رهبری مقاوم و آگاه، از همه آزمون‎ها سالم و سربلند بیرون آمد و… موفقیت‎های خلاف انتظار و دستاوردهای بالاتر از همه ناظران دوست و دشمن را در این راستا داشت».(میثاق ایثار، شماره ۲۸).

«ملت ایران در رهبری و قیادت قاطع امام خمینی(ره) توانست انقلاب خود را به پیروزی برساند. ما خدای رحمان را سپاسگذاریم تا به ملت مؤمن ایران قیادت قاطع عنایت کرد. ما معتقدیم که خط امام، خط اصیل اسلامی است و ما از این خط دفاع می کنیم …» (راه حق، ارگان نشراتی حزب اسلامی افغانستان،شماره هفدهم، سال سوم، ۳۰ آذر ۱۳۶۰).

 

نوشته تاملی در پیام حکمتیار به هزاره ها (۱) اولین بار در جاغوری یک پدیدار شد.


Viewing all articles
Browse latest Browse all 2

Trending Articles